روایت آه

خوبند واژه ها وقتی با یکی دو حرفیشان میتوان تمام سوز ها را جمع کرد ؛ آه

روایت آه

خوبند واژه ها وقتی با یکی دو حرفیشان میتوان تمام سوز ها را جمع کرد ؛ آه

روایت آه

شیطان حکومت خویش را بر ضعف ها و ترس ها و عادات ما بنا کرده است و تو اگر نترسی و از عادات مذموم خویش دست برداری و ضعف خویش را با کمال خلیفة اللهی جبران کنی دیگر شیاطین را بر تو تسلطی نیست. سید شهیدان اهل قلم (سید مرتضی آوینی)

پیوندهای روزانه
Instagram

۷ مطلب با موضوع «روایت ِ من» ثبت شده است

مدیر هجده ماهه (سرافراز) که روی کار آمد افزایش کمی شبکه‌ها را سیاستی اشتباه دانست؛ سیاستی که چیزی جز افزایش بدهی‌ها و کاهش کیفیت برنامه‌ها به ارمغان نیاورده است. برای همین تعدادی از شبکه‌های مدیر پیشین را تعطیل و کارمندهایش را به شبکه‌های دیگر یا به آغوش خانواده فرستاد. انحلال شبکه‌های تماشا و بازار و جایگزینی شبکه اقتصاد به‌جای شبکه تهران و انتقال شبکه تهران به شبکه HD از اقدامات این مدیر برون مرزی و به نسبت جوان بود.


      
یک روز جدید و چند خرده رویداد عجیب!
بعد از یک دوش صبحگاهی نشاط‌بخش‌ کنار سفره صبحانه می‌نشینند و بعد از چند جمله با خانواده دست به کنترل تلویزیون می‌برند تا جای صدای آرام خانه را با صدای مجریان شاد و به تصنع پرانرژی سیما عوض کنند، اما به محض روشن شدن تلویزیون با اتفاقات عجیبی روبه‌رو می‌شویم که شکی به دلمان راه می‌دهد.
شک بر اینکه نکند هنوز خوابیم و اینها رؤیای کاذبه‌ای بیش نیست؟ شبکه‌ای که هنگام خاموش کردن تلویزیون در شب گذشته روی آنتن بوده است، وجود ندارد، پیام «سیگنال وجود ندارد» ما را از کنار سفره جدا می‌کند تا اتصالات آنتن تلویزیون را چک کنیم. مشکلی وجود ندارد، با تعویض کانال تعجمان بیشتر هم می‌شود. یک شبکه با اسم و شمایل جدید ظاهر می‌شود.
 این بار با حساسیت بیشتر سیم آنتن را چک می‌کنیم تا نکند سیم آنتن خانه ما و همسایه یکی شده باشد. یک تعویض دیگر و بهت بیشتر، مجری شب پیش کانال فلان در برنامه صبحگاهی کانال بهمان دیده می‌شود و خبر از ادغام کانال فلان در کانال بهمان را می‌دهد و با لبخندی فرمایشی این اتفاق فرخنده را به بینندگان تبریک می‌گوید. قید سر و صدای مجریان و اخبار راه‌ها و تعطیل بودن یا نبودن مدارس را می‌زنیم و سکوت را میزبان خانه می‌کنیم.
  
شرح ماوقع ماجرا
مدیر مهندس خندان (ضرغامی) تعداد شبکه‌های تلویزیونی را افزایش داد، شبکه‌هایی که به گفته وی قرار بود موضوعات و زمینه‌های مغفول مانده این سال‌ها را پوشش بدهند و برای تمامی ذائقه‌ها و نیازها خوراک داشته باشند. تعداد شبکه‌ها به حدی افزایش پیدا کرد که بعضاً شبکه‌ها با فاصله کمی از یکدیگر یک برنامه یا برنامه مشابه به هم را پخش می‌کردند، اما مهندس ضرغامی همچنان بر تصمیم خود استوار بود و فاکتورهای واصله و تسویه نشده را برای مدیر بعدی به تحفه می‌گذاشت.
مدیر بین‌المللی و هجده ماهه (سرافراز) که روی کار آمد افزایش کمی شبکه‌ها را سیاستی اشتباه دانست؛ سیاستی که نتیجه‌ای جز افزایش بدهی‌ها و کاهش کیفیت برنامه‌ها و ریزش مخاطبان برای صدا و سیما نداشته است. برای همین تعدادی از شبکه‌های مدیر پیشین را تعطیل کرد و کارمندهایش را به شبکه‌های دیگر یا به آغوش خانواده فرستاد.
انحلال شبکه تماشا و بازار و جایگزینی شبکه اقتصاد به‌جای شبکه تهران و انتقال شبکه تهران به شبکه HD از اقدامات این مدیر برون مرزی و به نسبت جوان بود. بعد از روی کار آمدن مدیر جدید یار غار مهندس ضرغامی مدیر علاقه‌مند به افزایش تعداد شبکه‌ها (علی عسگری)، سیاست افزایش شبکه‌ها بهترین کار مدیران قبلی صدا و سیما اعلام شد. شبکه منحل شده تماشا احیا و شبکه پنجی که هیچگاه رنگ و بوی یک شبکه تخصصی اقتصاد را به خود نگرفت، کنار گذاشته شد. خبر راه‌اندازی دوباره شبکه تهران که اطلاعیه چندی پیشش در باب تشکر از همراهی کوتاه مدت شش ماهه مردم دل هر مخاطبی را ذوب می‌کرد، از راه رسید.
از شما چه پنهان شاید همین روزها خبر بازگشت شبکه بدون مخاطب بازار هم برای بازگشت کارمندان عائله‌مندی که شب عید کنار گذاشته شدند هم روی خروجی‌ها نقش ببندد؛ شبکه‌ای که به نظر می‌آید حتی خانواده‌های کارمندانش هم روی آن توقف نمی‌کردند.
شبکه شما هم که اصلاً معلوم نبود برای چه و با چه هدفی تأسیس شده بود، بدون اینکه توفیقی در جذب مخاطب و برنامه‌سازی داشته باشد با نام و شمایل جدیدی به اسم ایران بازخواهد گشت.
  
مدیریتی برای نجات یک کشتی به گل نشسته
اتفاقاتی که در مدیریت بزرگ‌ترین سازمان رسانه‌ای کشور رخ می‌دهد، یک نمونه از خروارها مدل مدیریتی بدون یک نقشه مشخص راه در کشور ماست؛ مدلی که شاید دقیق‌ترین ماشین‌های حساب هم در تخمین هزینه‌های مالی و انسانی‌اش ناتوان باشند.
البته این دست اتفاقات در سایر بخش‌ها و ارگان‌ها هم پرسابقه است. از تغییرات مستمر در سیستم آموزشی کشور گرفته تا انحلال و ادغام و احیای چندین و چندباره سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که تصور می‌شود حتی مدیران و معاونان این دستگاه هم در حال حاضر به طور کامل از ماهیت و وظایف سازمان تحت امرشان اطلاع جامعی ندارند. ظاهراً در این وسط عمری که از مردم گرفته می‌شود و سرمایه‌ای که از نظام هدر می‌رود، کمترین توجه را از جانب مدیران و تصمیم‌گیران دستگاه‌ها جلب می‌کند و هر دسته‌ای که سرکار می‌آید به فکر تغییرات بنیادین و جا‌به‌جایی گروهی و شبانه می‌افتد.
سؤال اینجاست اگر این تحولات رو به جلو و مفید بوده چرا مرتب دستکاری می‌شود و اگر نتایج مثبتی نداشته است، آیا بازخواست و سؤالی برای مدیر پیشین صادر می‌شود؟ به طور خاص، آیا مشکلات کشتی طوفان‌زده صدا و سیما با تغییر اسم و لوگوی شبکه‌ها حل می‌شود؟ آیا از حجم بدهی‌هایی که کمر برنامه‌سازان سازمان را به درد آورده و موجب حضور کلافه‌کننده اسپانسرها و بنگاه‌های تجاری در قاب تلویزیون شده می‌کاهد؟ آیا به‌جای صرف هزینه‌ها، پای تغییرات سازمانی و انحلال و احیای شبکه‌ها، نباید به فکر تولید برنامه‌های با کیفیت بود؟
و سؤال آخر اینکه با توجه به توصیه رهبر انقلاب مبنی بر جا به جایی حداقلی در بین مدیران سازمان، چرا تمامی سمت‌های کوچک و بزرگ سازمان دستخوش تغییرات گسترده قرار می‌گیرد و حتی در بخش‌هایی مثل شبکه خبر که تغییرات مثبت و رو به جلویی در نحوه ارائه خبر و پوشش رویدادها اتفاق افتاده، تیغ قلم برکناری علی عسگری تیز عمل می‌کند.


تصمیمات شبانه و خیابانی در پایان یک روز کاری

تاریکی هوا و ترافیک سنگین بزرگراه ها، خبر از پایان یک روز کاری دیگر می دهد. توی ماشین در راه خانه احتمالا نگاهی به برنامه ی کاری فردا انداخته و پیام های بی جواب مانده­ی گوشی همراه چک می شود. شلوغی خیابان ها دوست نداشتنی تر از آن است که نگاهی را به سمت خودش جلب کند، اما شاید یک بیلبورد خلاقانه بانی یک تصمیم جدید باشد. پیام های موبایل و بیلبوردهای تجاری که چک میشود ناگهان فکر تازه ای به ذهن می رسد، یک فکر بکر و خلاقانه! راه اندازی یک شبکه جدید!

حالا او کلی آدم را هم مشغول کار می کند. ایده ای که شاید فشارهای بیرونی در مورد پایین آمدن نرخ مخاطبین را کم کرده و هزینه ی آنچنانی هم نداشته باشد. برنامه های خریداری و تولید شده را با تیزر جدید و شمایل به روز شده روی آنتنش قرار می گیرد. پیام این دستآورد مهم و حیاتی به معاونین ارسال می شود و دستورات لازم برای به عمل پوشاندن این فکر قبل از رسیدن به منزل صادر می گردد. از ماشین که پیاده میشود نگاهش از دیدن پیام های تبریک معاونین و همکاران به خاطر این اتفاق میمون و پربرکت مشعوف و براق شده است. تصمیمی که احتمالا فاصله اتخاذ تا اجرایش از فاصله محل کار تا منزل کوتاه تر بوده است قطعا درست و رو به جلو خواهد بود و چشم مخاطبین را مجدد به این کشتی پر از سوراخ و اشکال خواهد انداخت. بیراه هم تصور نمی شود اگر این تصمیم با چند جلسه هم اندیشی و گرفتن احتمالی نظرات نخبگان منطقی تر جلوه کند. فردا روز تازه ای است که باید این تصمیمات عملی شود. جواب خسته نباشید و خداحافظی راننده را فاتحانه می دهد و درب منزل را به صدا در می آورد!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۳
سرباز

حال و احوال #این روزهای من .. .



درد یک پنجره را پنجره­‌ها می­‌فهمند
معنی کور شدن را گره­‌ها می­‌فهمند


"سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین"
"قصه­‌ی تلخ مرا سرسره­‌ها می­‌فهمند"


یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم­ها بیشتر از حنجره­‌ها می­‌فهمند


آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره­‌ها می­‌فهمند


نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن­‌ها بعد در آن کنگره­ها می­‌فهمند



از  کاظم بهمنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۳
سرباز

چند سالی هست که روز تولدم به یکی از غم انگیزترین ایام سال تبدیل شده. قبلترها روز خیلی خوب بود، چندروزی جلوتر مدام به خواهرها و برادرها یادآوری میکردم که روز تولدم را فراموش نکند. احتمالا کسی دقت میکرد رد ذوق کودکانه ام را در چشم هایم میزد. 
این ذوق ساده و دوست داشتنی صبح روزش به اوج خود میرسید و من برای شب شدن ت جمع شدن خانواده لحظه شماری میکردم. حتی در آن روزها هم متوجه تغییر رفتار  اطرافیان میشدم.. همه این حال و احوال با مراسم هدیه دادم و فوت کردن شمع ها به پایان میرسید من مشعوف و سرخوش از بزرگتر شدنم لآت میبردم و به روزهای آینده دل میسپردم..


اما حالا فرق کرده، کلمه ای مناسب توصیف حالم پیدا نکردم، شاید بتوان "سرخورده" بودن را نزدیک ترین لغت برای تعریف حال و روزم عنوان کرد. سرخورده از اینکه یک سال دیگر گذشت و من اندازه ی یکسال بزرگ نشدم. یک سال دیگر گذشت و من اندازه ی یکسال برای رسیدن به هدف هایم تلاش نکردم. درصد قابل توجهی از موهایم هم رنگشان سفید شده و این یعنی اینکه حواست باشد.. کجایی.. برای چه آمده ای. ..


کلامم را طولانی نمیکنم. امروز بعد جشن مختصری که خواهرا و برادرهای دوس داشتنی ام برایم تدارک دیده بودند، پرت شدم توی کلی فکر و خیال.. 
مثل سال قبل عدم حضور چند نفر برایم ملموس تر شد. 
آدمهایی که رفتند و آدم های جدیدی که میانمان آمدند و در قاب خاطره ها نقش بستند. گله ای نیست. 
اما عدم حضور مادرم را، هیچ یک نمیتوانند پر کنند. پر شدنی هم نیس.. انتظاری هم نیست.. 
اما جای خالی یک نفر دیگر هم احساس شد. کسی که.. بگذریم!
غروب جمعه ای که روز تولدت هست وقت مناسبی برای نوشتن نیست، شبیه آسمان های گرفته ی پاییز و پر از بغض و ناگفته اس.
دیشب قبل از خواب به این فکر میکردم امیر و صاحبمان هم من رو لایق تبریک و هدیه دادن میدانند؟ هرچقدر هم حساب و اندازه انداختم خالی بودم. بدهکار بودم. لابد انتظار زیادی است. اما چه کنیم که لطف ایشان مارا اینگونه پرتوقع کرده است.. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۲۸
سرباز

ای میزبان فدای تو و سفره چیدنت

آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟

                                          من سالهاست منتظر یک ضمانتم

                                           آخر چرا امام رضایی نمی رسد

از من مخواه پیش از این زندگی کنم

وقتی برات کرب و بلایی نمی رسد


دانلود شعر و مناجات از حاج منصور ارضی : دریافت


سلام و عرض ادب ./

 به شرط حیات و لیاقت قرار هست 10 روز اول ماه مبارک میهمان شمس الشموس علی بن موسی الرضا باشم ! :) 

تو ایام ماه مبارک مارو در دعاها و مناجات ها یاد کنید . ..ان شاء الله من هم اگه لایق باشم دعا گو خواهم بود . .. 

( بابت دیر به دیر گذاشتن مطلب هم عذر میخوام ! حرف هست .. دست و دل نوشتن نیست ./) 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۲ ، ۲۲:۳۹
سرباز

سلام و عرض ادب.


این روزها بعد از حضور چند ساله در محیط های مجازی و فرهنگی به یک نتیجه ای رسیدم که شاید به مذاق عده ای خوش نیاد . اما بی مقدمه و رودربایستی اون رو با شما در میان میگذارم .

برای آینده کسی رو  ترجیح میدم که حجاب معمولی داشته باشه و بی هیچ ادعای ظاهری و اعتقادی باشه تا اون خانم ِ چادری ای که به اسم کار فرهنگی و جهاد نرم و لطیف با هزاران نامحرم در ارتباط باشه و صدها داداش داشته باشه و اون چادری که سرش کرده رو تحفه ای از مادرمون زهرا "س" ندونه . ..

ترجیح میدم مسافر زندگی من یک آدم متوسط با عقاید های متوسط اما عمیق باشه ! حداقل تکلیف خیلی از مسائل با خودتون روشن میشه و شما میدونید طرفتون در مواجه با مسائل چطور برخورد خواهد کرد .

انقدر از این دست آدم ها بدم اومده که روزی چند بار از خدا میخوام من رو از دسته ی آدم های به ظاهر مذهبی که هیچ بویی از  حیا و متانت نبرده اند قرار نده !



می ترسم برای خودم و شما  ... 

رانده از خزان و مانده از بهار نباشیم ./  ولعاقبة للمتقین


۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۷
سرباز

یک هیئت گمنام !

این روزها و شبهای خاص دلم یک هیئت بی نام و نشان میخواهد . 
از همین ها که در مسیرت یکهو صدایشان رو میشنوی و ناخودآگاه بداخل میروی .. .
هیئتی که کسی را نشناسی و کسی
 تو را نشناسد .

هیئت هایی که نه های و هوی ِ خاصی دارن و نه دوربین هایشان مدام از سر و رویت بالا می روند .
هیئتی هایی که رنگ و بوی انتخابات ندارن و این روزها تنها به فکر ِ تنهایی ِ "علی" هستند . 
تمام غم و غصه ات را که جمع کردی ..
به شونه هایت که از فرط سنگینی احساس شکستن دست داد گوشه ی دنجی از بنشینی و اشک بریزی . ..
چقدر خوب است احساس سبکی ِ بعد از هیئت . ..
چقدر پر از معرفت است وقتی بعد از گذشت چند دقیقه تمام غم و غصه ات را فراموش میکنی .. .
این روزهای بی مادر شدن دلم یک هیئت ناب و یک مداح گمنام میخواهد . ..
چیز زیادی نیست . .. 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۵۰
سرباز

یک سال گذشت از داشتن مادری که دلش واسم شور میزد

مادری که با صدا زدنت خستگی رو از تنت میبره بیرون !

نمیخواستم چیزی بنویسم و سرتونو درد بیارم ؛ اما رفقا قدر مادراتونو بدونید .

این رو قبلا هم به من گفته بودند ! همونطوری که من الان دارم برای شما میگم اما تا از دست ندین قدرشون نمیدونید . باید دست مادراتونو ببوسید .. .

مادرایی که وقتی با عشق و گریه بر حسین به ما شیر دادند و از کوچیکی لباس سیاه تنمون کردند . 

مادرای واقعی .. .

مادرایی که میرن اما هستند .. یادشون .. . نگاهشون.. .صداشون.. .

مانایی ای به قدر شب های طولانی زمستان داره.. .


من همان روز ولادت که ز مادر زادم
بود زخمت به جـگر نـعمت مادر زادم

بوده ام هیچ و همه بودم و نبودم از توست
آن زمــانی کـه نـبودم ، به غــمت دل دادم

هـر چه دارم هـمه از پـاکی مـادر دارم
"رحمت حق به روانش که حسینی زادم" 

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۱ ، ۲۰:۲۱
سرباز