یک هیئت گمنام !
این روزها و شبهای خاص دلم یک هیئت بی نام و نشان میخواهد .
از همین ها که در مسیرت یکهو صدایشان رو میشنوی و ناخودآگاه بداخل میروی .. .
هیئتی که کسی را نشناسی و کسی تو را نشناسد .
هیئت هایی که نه های و هوی ِ خاصی دارن و نه دوربین هایشان مدام از سر و رویت بالا می روند .
هیئتی هایی که رنگ و بوی انتخابات ندارن و این روزها تنها به فکر ِ تنهایی ِ "علی" هستند .
تمام غم و غصه ات را که جمع کردی ..
به شونه هایت که از فرط سنگینی احساس شکستن دست داد گوشه ی دنجی از بنشینی و اشک بریزی . ..
چقدر خوب است احساس سبکی ِ بعد از هیئت . ..
چقدر پر از معرفت است وقتی بعد از گذشت چند دقیقه تمام غم و غصه ات را فراموش میکنی .. .
این روزهای بی مادر شدن دلم یک هیئت ناب و یک مداح گمنام میخواهد . ..
چیز زیادی نیست . ..